ایا از تنهایی وحشت دارید؟ آیاوقتی تنها هستید میتوانید لحظه ای رابدون صدای رادیو، تلویزیون و نوار موسیقی سرکنید؟ آیا فقط در زمانی که بادیگران و در جمع هستید احساس راحتی می کنید؟ آیا احساس می کنید نقاب به چهره زده اید؟ به عبارتی دیگر ایا نمی توانید با خود حقیقیتان یعنی انگونه که در درون خود هستید با دیگران رابطه برقرار کنید؟ آیادر دنیای بیرون از خود بدنبال خوشبختی و آرامش هستید؟ آیا درگیر رابطه عاشقانهای شده اید که نمی توانید لحظه ای بدون او احساس شادی ، آرامش وخوشبختی کنید؟ آیا در رابطه ای قرار دارید که طرف مقابل شما به مسایل اخلاقی بیتوجه، بیبندوبار، بیمسولیت، دروغگو و پنهان کار است؟ آیا طرف مقابل شما بسیار پرخاشگر، عصبی و بددهن است، شما را آزارمی دهد وحتی کتک می زند و با این وجود شما خود را بدون او ناتوان و درمانده می بینید؟ آیا بیشتر از انچه که دریافت می کنید از خودراضی نیستید و به خاطر ترس از تنها ماندن و طردشدن همچنان روابط خود را با آنها ادامه می دهید؟
آیامراقبت از شخص بیمکاری را برعهده داریدکه مسئولیت بهبودی ومراقبت خودرانمی پذیرد؟آیاشخص موردعلاقه شماپرخوراست ویاخوره کاراست وبه سلامت خودهیچ توجهی ندارد وشماخودرامسئول مراقبت از او می دانید؟آیا به سختی تلاش می کنیداز قماریکی از اعضای خانواده ویادوستانتان جلوگیری کنیدولیموفق نمی شوید؟ایامدت طولانی است که تلاش می کنیدولی موفق نمی شوید؟آیامدت طولانی است که تلاش می کنید فردالکلی یا معتاد موردعلاقه تان رانجات دهید واوهمچنان به رفتار بیمارگونه خود ادامه می دهد؟وآیااداره وکنترل امور زندگی خود را از دستداده اید واحساس درماندگی وآشفتگی می کنید؟
اگر پاسخ شما به برخی از پرسشهای بالا عالی است ،تنها مشکل شما گم کردن خود حقیقیتان است مفهوم هموابستگی به شما کمک می کند خود را از رنج ودرد غیر ضروری رهایی بخشید وضمن احساس شادی وخوشبختی امکان ان را فراهم کنید تا اگر طرف مقابل شما ودیگران بخواهند ومایل باشند رشد کنند،مسئولیت بهبودیشان را بپذیرند واز مصیبت ورنج رهایی یابند.ولی هموابستگی چیست؟مفهوم هموابستگی درحوزه ی بهبودی از وابستگی به مواد شیمیایی شکل گرفته است درمانگران ومشاورانی که به درمان الکلی ها ومعتادان مشغول بودندمتوجه حالت ها ورفتارهای غیر معمولی وغیرطبیعی در اعضای خانواده وابستگان به مواد شیمیایی شدند انها مشاهده کردند که به همان اندازه که فردالکلی یاا معتاد به الکل ودیگر موادشیمیایی وابسته است؛همسران،فرزندان ویا حتی آشنایان آنهاهم،وابسته به منترل ومراقبت کردن از آنهاهستند.به عبارتی بستگان فردالکلی ومعتاد،به فرد معتاد یا الکلی اعتیادپیدامی کنند،درست مثل فردالکلی ومعتاد که به موادشیمیایی اعتیاددارد.آنهایعنی همان نزدیکان واعضای خانوادهفردوابسته به موادشیمیایی بدون توجه به سلامتی ونیازهای اساسی خودبه طور مسئولانه ای که به نوعی فداکاری هم به نظر می آید،به شدت مشغول مراقبت از فرد بیمارمی شوند،چنین رفتارهای برای افرادعادی وحتی برخی از درمانگران تشخیص اینکه چه رفتارهای فداکاری،صمیمیت،نوع دوستی وعشق است یا بیماری،دشوارمی سازد.آنهاخسارت های فرد وابسته به موادشیمیایی راپرداخت وجبران می کنند.برای اوترحمودلسوزی می کنند،ازاودربرابرآنهایی که از رفتارهای بی مسئولانه وغیرمعمولی فردوابسته به مواد خسارت دیده اند وآسیب خورده اند حمایت می کنند. درست مثل فرد معتادیا الکلی که در حمایت ازمصرف مواد خودوادامه رفتار اعتیادگونه اش پنهان کاری می کند،دروغ می گوید وبه طور کل مشکل خودرا انکار می نماید.
درمانگران ومشاوران مشاهده کردند مشکل این افراد انقدر شدید است که حتی وقتی فرد الکلی یا معتاد وارد برنامه بهبودی از وابستگی به مواد شیکمیایی می شود همان کسانی که شدیدا درگیر نجات او بودند با انجام رفتارهایی شرایط رابرای برگشت مجدد فرد به سوی اعتیاد آماده می کنند.
این گونه به نظر می آید که اعضای خانواده ودوستان فرد بیمار نیازمند ان هستند که دست نیاز به سوی آنهادرازشود،یعنی همان کاری که فرد معتاد ویا الکلی در آن مهارت کافی دارد.اوبه طورمداوم نیازمندکمک اطرافیان است تا به مصرف مواد ادامه دهد.ازآنهاپول می خواهدتاموادش راتهیه کند.از انهاحمایت می خواهدتارفتارمخربش راتوجیه کند.ازآنهاترحم ودلسوزی می خواهدتااحساس محق بودن کند.از آنهاگریه وغم می خواهد تابه این صورت آنهارابرای رفتارش سرزنش کند،حتی ازآنهادعوا،خشم وپرخاشگری می خواهدتاخیالش آسوده شود که اگرداردتخریب ونابود می کند،آنهاهم دارندتلافی می کنند،پس چیزی به کسی بدهکارنیست…واعضای خانواده ودوستان اینگونه با برآوردن نیازهای فردبیمار احساس مثبت بودن می کنندونیاز خودرا ارضاء می کنند.در اینجاست که اگرفردبیماربهبودیش را آغازکندوبه طرف زندگی مستقل قدم بردارد،اطرافیان وابسته به او احساس می کنند دیگرموردعلاقه فرد بیمار در حال بهبودی نیستندچرااطرافیان وابسته به او احساس می کننددیگرمورد علاقه فردبیمار درحال بهبودی نیستندچراکه دیگر اومشکلاتی نداردکه به اطرافیان خودمحتاج ونیازمندباشد.حالادیگرچه کسی باقی می ماندتااین افرادبارفع نیازهایش نیازخودرابه نجات دادن ارضاء نمایندواز این طریق احساس رضایت نمایند.
از این روی برای درمانگران ومشاوران این رفتارهای اعضای خانواده ونزدیکان افرادمعتادالکلی به عنوان نوعی ناخوشی یابیماری مدنظرقرارگرفت که در ابتدا ان را هم الکی وبعدهاهم وابسته نامیدند.مفهوم هم وابستگی برای دست اندرکاران وابستگی به موادشیمیایی اعتیاداور ارائه کرد وبرشکل درمانی که به طور کل اشخاص(معتاد)دریافت می کنند،تاثیرمی گذارد.بنابراین هم وابستگی مفهوم بسیارمهمی دردرمان وابستگی به موادشیمیایی ویکی از مفاهیم بنیادین درتوانبخشی این بیماران است.گاه مشاهده شده است که برخی از مشاورین ودرمانگران به دلیل عدم اشنایی باتاثیرروابط اعضای خانواده برفردبیمار؛همسران ونزدیکان بیمارراتشویق به مداراو تشویق به فداکاری کرده وازآنها می خواهندبیشتراز گذشته به فردمعتادیاالکلی خدمت کنندوآنهارابه غلط ازفراری شدن معتادازخانه ووخیم ترشدن اوضاع او،می ترسانند.درحالی که غافل هستندکه باپذیرش مصیبت های فردمعتادوتحمل او،بیماررابیمارترکرده واورادرادامه مصرف مواداعتیاداورش و وابستگی بیشتربه رفتاروسواس گونه اش کمک می کنندالبته در اینجاباید به خاطرداشت که شرایط اقتصادی واجتماعی برخی ازنزدیکان فردبیماروکمبودحمایت های اجتماعی امکان یک زندگی مستقل وعاری از چسبندگی را برای انهابه عنوان تنهاراه چاره مطرح می شود.چراکهآنهاباکنترل ومراقبت از فرد بیماربیماراولا تلاش می کنندرنج ودردغیرضروری ترس ناشی ازخسارت هاوصدمات رفتارهای وسواسی ومعتادگونه اورا،کاهش دهند تاخودگرفتارنشوند.دوماآنهاهیچ جای دیگرومنبع در امددیگری نداشته(البته اگرفردمعتادبرای آنها چیزی باقی گذاشته باشد)ومهارت لازم برای دستیابی به خودکفایی اقتصادی راهم ندارند وناچارهستندبه قول خودبسوزند وبسازندویک قربانی تمام عیارباشند.ولی بارهامشاهده شده است که همسران معتادان وفرزندان آنهابعدازجدایی ومستقل شدن افرادی رابرای زندگی مشترک ودوستی انتخاب می نمایندکه وابسته به مواد شیمیایی بوده اند ویا به نوعی دچار رفتارهای وسواسی وغیرمعمولی هستند.سوال این است که چرا این افراد بعداز قطع رابطه بایک فردبیمار،رابطه دیگری رابابیماردیگربرقرارمی کنند؟آیا می توان گفت انهاهم وابسته هستند؟به نظرانهانیازمندفردنیازمندی هستندکه با کنترل ونجات او احساس ارزشمندبودن کنندواز این روی با وجودجداشدن از فردی بیمار،جذب فردبیماردیگری می شوند.
گستره مفهوم هم وابستگی به حوزه بهبودی از اعتیادبه موادشیمیایی محدودنمی شود.همانطوری که اشاره شد در ادامه بررسی هامشخص شدکه این افرادتنهادرکنارافرادالکلی ومعتادچنین رفتارهایی را از خودنشان نمی دهند،بلکهاصولادرگیرروابطی می شوند که ان طرف رابطه فردی کژرفتار وغیرمعمول است.چرا که انها از طریق تلاش به منظور کنترل ومهاررفتارچنین افرادکژکارونابهنجاری ونجات انها،جلب توجه کرده وتایید دیگران را طلب می نمایند واز انجایی که تصورمی کنندرفتارمثبتی انجام می دهند،احساس خودارزشمندی می کنند.انها در ادامه این شیوه از زندگی ومتمرکزساختن توجه خودبردنیای خارج از خودحقیقی شان،تماس وارتباطشان با دنیای خارج از خودحقیقی شان،تماسوارتباطشان بادنیای درونشان یعنی خواسته ها،علایق،باورها،نیازهاواحساس هایشان را از دست می دهندوبه عبارتی((خودشان راگم کرده وخوددروغینی می سازندتامسئولیت بقا وحیات انهارادرارتباط بادنیای بیرون برعهده گیردواین خودکاذب ودروغین همان نقابی است که انهابرچهره می زنند.))این افرادمستعدمبتلاشدن به انواع بیماری هایی مرتبط بافشارروانی هستندواغلب دچار بیماری های دستگاه گوارش،فشارخون وبه طورکل ناراحتی های قلبی وعروقی می گردند ودرکنارمشکلات جسمی هم وابسته ها دچار بسیاری از اختلالات روانشناختی می شوندمی شوندکه مهم ترین وبارزترین آنهاانواع رفتارهای وسواسی عملی واعتیادهاست.اعتیادهایی ازقبیل:خوردن،ارضاء جنسی،ورزش،تماشای تلویزیون ورایانه،کارکردن،قمار،استفاده ازکارت های اعتباری،روابط بادیگران ومتداولترین رفتارتکراری،اعتیادبه الکل یا موادمخدروبه طورکلی اعتیادبه هرنوع موادشیمیایی اعتیاداور.
بنابراین مشاهده می شودکه فردهم وابسته نه تنها دریک رابطه،طرف مقابلش می تواند یک وابسته به موادشیمیایی باشدبلکه خوداوهم می تواندمعتادبه موادشیمیایی باشد.
به همین لحاظ برخی ازدرمانگران ومشاوران وابستگی به موادشیمیایی می گویندکه هرگزمعتادبه موادشیمیای راندیده اند که هم وابسته نبوده باشدوهم از ان روی اعتقاد دارند در زیرهرنوع اعتیاد و وسواس عملی هم وابستگی نهفته است.باتوجه به شیوع وگستره انواع اعتیادهاو وسواس های عملی وهمینطور روابط غیرمعمولی وکژکارانه،برخی براین باورندکه96درصدازجمعیت کشوری مانندایالات متحده امریکاباوجودشرایط اقتصادی واجتماعی که امکان زندگی مستقل را فراهم می اورد،هم وابسته هستند.برخی انچنان هم وابستگی راهمگانی می بینندکه ان راوضعیت مزاجی بشریت می دانند.
به دلیل مشغولیت فوق العاده فردهم وابسته با موقعیت های دنیای خارج از خود ورنجی که در اثرتمرکزوتوجه بیش از اندازه به نیازهای دیگران وکنترل رفتارانها،متحمل می شود،در درمان هم وابستگی به جداسازی وگسستن فردهم وابسته از این موقعیت ها وازطرفمقابل رابطه کژکارانه وغیرمعمولی تاکیدمی شود.این جداسازی به معنی ردوعدم پذیرش مسئولیت هاست که فردهم وابسته نسبت به طرف مقابل ودیگران احساس می کند.رهایی از هم وابستگی فرایندی ساده وسریع نیست.طبق تجارب برخی از متخصصین برای این منظور 3تا5سال به همراه شرکت دریک برنامه بهبودی جامع زمان لازم است.برنامه ای مکتشکل ازگروه های خودیاری هم وابستگان گمنام وگروه خانواده و اشنایان معتادان یا الکلی های گمنام که اصول برنامه دوازده قدم اساس فعالیت های این گروه هاراتشکیل می دهد وهمینطور گروه درمانی ومشاوره فردی.هم وابستگی به عنوان یک الگوی جدید به متخصصین یاری رسان ومردم جویای بهبودی کمک می کند تا جنبه معنوی انسانی بهتر شناخته شودونیزتاثیروحضورآندرتمامی ابعادزندگی انسان موردتوجه قرارگیرد.