ماری جوانا
17 شهریور 1400
مفهوم اعتیاد و وابستگی به مواد
17 شهریور 1400
نمایش همه

ماده مخدر دستمال چیست؟

مثل آدم‌هاي عادي در پارک راه مي‌روند، قدم مي‌زنند، با اطرافيانشان صحبت مي‌کنند، بازي مي‌کنند، در نگاه اول هيچ‌چيزي عجيب نيست. عده‌اي جوان، در حال گفت‌وگو و خنده؛ اما اگر بيشتر دقت کنيد تفاوتشان را متوجه مي‌شويد، تفاوتي از زندگي تا مرگ…

مي‌خندند، با صداي بلند و به همه‌چيز … صداي قهقهه‌هاي آزار دهنده‌شان با بويي ناشناس ترکيب مي‌شود. عده‌اي هم بدون صحبت و خنده نشسته‌اند، ساکت… خيلي ساکت، به قدري که حتي واکنشي به اتفاقات اطرافشان ندارند.

عادل يکي از آن‌هاست. که برخلاف آن‌هايي که مي‌خندند، روي نيمکت لم داده‌ و به يکجا خيره شده؛ مي‌گويد: «گاهي سيگاري مي‌زنم. حالم را خوب مي‌کند. آرام مي‌شوم و ديگر به چيزي فکر نمي‌کنم. الان که در وضعيت روحي خوبي نيستم تقريبا هر روز علف مي‌زنم.»

نيم ساعت، فقط نيم ساعت وقت مي‌خواهد که در يکي از پارک‌هاي حاشيه زاينده رود با يک ساقي آشنا شويد و مواد بخريد، پيرمرد و زن، ميان‌سال، جوان و نوجوان و حتي بچه هم برايشان فرقي ندارد. مشتري مي‌خواهند. هر پک علف را بسته به کيفيتش مي‌توانيد بين 25 تا 50 هزار تومان خريداري کنيد، اگر حرفه‌اي باشيد يک پک دو تا سه روز به شما جواب مي‌دهد.

عادل پنج سال است که علف مي‌کشد. اولين دفعه در يکي از شهرهاي شمال مصرف کرده؛ پنج نفر، پنج نخ علف کشيدند و از ساعت يازده شب تا شش صبح مي‌خنديدند. مي‌گويد «بيکاري بيشتر از هر چيزي ذهنم را به هم مي‌ريزد و باعث مي‌شود که به سمت علف بروم… بارها ترک کرده‌ام، اما مشکلات که شروع مي‌شود دوباره به آرامش پس از مصرف فکر مي‌کنم. بزرگ‌ترين مشکلم بيکاري است. بيکاري روح آدم را مي‌سوزاند؛ ديگر نه احترامي برايتان مي‌ماند نه چيزي براي از دست دادن داريد. براي پسري در سن و سال من بيکاري معضل بسيار بزرگي است که همه چيزش را از بين مي‌برد.»

به هر شير آبي که در پارک مي‌رسيم دست‌ها و صورتش را مي‌شويد. مدام از گرماي هوا شکايت مي‌کند و باز هم صورت و دست‌هايش را تا آرنج مي‌شوييد. با اين وجود حال خوبي دارد، مدام مي‌خندد و همه‌چيز را به شوخي مي‌گيرد. به قول خودش تازه علف زده و بي‌خيال دنياي اطرافش در پارک قدم مي‌زند.
عادل هم مثل بقيه هيچ وقت فکر نمي‌کرده که معتاد شود. فقط شنيده بوده که بعد از کشيدن شاد مي‌شوند، مي‌خندند و خوش مي‌گذرانند. بعد از آن هر وقت که فکرش درگير بوده و مي‌خواسته به چيزي فکر نکند علف مي‌کشيده.

در مورد افرادي که ساکت نشسته‌اند و به نيمکت يا درخت تکيه داده‌اند مي‌پرسم، مي‌گويد آن‌ها دستمال کشيده‌اند و توضيح مي‌دهد، يک مخدر صنعتي و جديد است که تازه به بازار آمده و در بين جوانان خواهان زيادي دارد. البته مي‌گويد: «مورفين زيادي دارد، اگر مدتي مصرف نکنند دچار بدن درد مي‌شوند، اما علف اين طور نيست. اگر يک شب به مهماني بروم يا به پدر و مادر سر بزنم و علف نکشم مشکلي برايم پيش نمي‌آيد و بدن درد ندارم.»

کمي که با عادل گرم مي‌گيرم، آدرس يک ساقي را مي‌پرسم که بتوانم دستمال بخرم، چند ثانيه‌اي نگاه مي‌کند و سيگاري برايم روشن مي‌کند؛ مي‌خواهد بداند چند مرده حلاجم…

با چند نفر تماس مي‌گيرد اما نمي‌تواند دستمال پيدا کند. مي‌گويد چند روزي است که ساقي‌اش به سفر رفته و او و همه دوستانش لَنگ مواد مانده‌اند. در پارک به راهم ادامه مي‌دهم. با يک دست‌فروش آشنا مي‌شوم. اسمش آرش است؛ مي‌گويد اهل کرج است و 6 ماهي است به خاطر کار به اصفهان آمده اما با جرات مي‌گويد که جاهاي بکر و دنج اصفهان را از اصفهاني‌ها بهتر مي‌شناسد.
سراغ ساقي را از آرش مي‌گيرم. راه را مي‌داند… همراهي‌ام مي‌کند تا به سراغ ساقي يا به قول خودش «حسين‌چي» برويم. در راه برايم از کار و خانواده‌اش مي‌گويد که پدرش مرده و مادرش ازدواج کرده و براي اينکه دستش در جيب خودش باشد و بگذارد مادرش زندگي‌اش را بکند از آن‌ها جدا زندگي مي‌کند.

اندکي جلوتر نزديک يک دکه اغذيه فروشي پسر جواني روي نيمکت نشسته است. از چهره‌اش مشخص است جنوبي است. آرش سراغ ساقي را از او مي‌گيرد. کمي آن طرف تر چند کلمه‌اي با هم حرف مي‌زنند.

آرش پس از 10 دقيقه بازمي‌گردد، مواد را خريده و در دستش مخفي کرده است. پارچه‌اي شبيه به دستمال کاغذي، مربع‌هاي نيم سانتي‌متر در نيم سانتي‌متر روغني! آرش هم اولين بار است که دستمال مي بيند. مي گويد تاکنون نکشيده است.

يک مربع را سر سيگار مي‌گذارد و مي‌کشد و همان‌جا کنار زنده رود، مثل مرده مي‌نشيند و ديگر نمي‌تواند بلند شود…

کنار يک دکه اغذيه فروشي با رضا آشنا مي‌شوم. به نظر 30 ساله مي‌رسد. چند سوال مي‌پرسد تا مطمئن شود مامور نيستم. اصرار دارد که سمت مواد نروم و خواهشم براي خريد دستمال را با بي‌ميلي قبول مي‌کند. 18 سال است که حشيش مي‌کشد. دليلش را که مي‌پرسم مي‌گويد «از بار زدنش (پيچيدن گياه شاه دانه در کاغذ) خوشم مي‌آيد.»

مي‌گويد الان يک ماه است که پاک است و مجبور شده خونش را تصفيه کند تا بتواند دستمال را ترک کند. بازهم زيرچشمي نگاهم مي‌کند و مي‌گويد “اگر نکشي بهتر است.» رضا مي‌گويد: دستمال بدترين مخدر براي مصرف است. متاع خوبي نيست، آدم را آواره مي‌کند. اگر حشيش يا گل بکشي دردسرش کمتر است. نئشگي دستمال ده دقيقه است، اما گل يا حشيش يک ساعت نئشگي دارد و عوارضشان کمتر است.

دست آخر به «حسين چي» مي‌رسيم. خوش تيپ و خوش قيافه است. قيمت دستمال را مي‌پرسم. «هر قطعه هزار تومان». با تعجب مي‌پرسم هزار تومان؟ با خنده مي‌پرسد ارزان است يا گران؟ مناسب است از پول‌توجيبي يک دانش‌آموز هم کمتر!

قبل از اينکه مواد را بفروشد اصرار دارد که يک‌بار خودش برايم بار بگذارد، بهانه‌هايم که اينجا پارک است و گير مي‌دهند و جا براي کشيدن دارم را رد مي‌کند. نهايتا برايم بار مي‌گذارد و نگاه مي‌کند چطور مي‌کشم! مطمئن که مي‌شود پنج تکه مي‌خرم و با رضا از همان مسيري که آمديم برمي‌گرديم…

رضا در راه از تجربه‌اش مي‌گويد: از اينکه چطور به سرعت دوز مصرف آن افزايش مي‌يابد و از روزي يک‌تکه به روزي 60 يا 70 تکه مي‌رسد! در عرض 20 روز 20 درصد از کليه‌اش را از کار انداخته. بعد از مدتي که دوز مصرف آن بالا رفته به‌جاي اينکه دستمال را سر سيگار بگذارد و با سيگاري و ماري‌جوانا مي‌کشيده.

رضا مي‌گويد: «ماه اول اصلا مشخص نيست که دستمال مصرف مي‌کني اما پس از يک ماه قيافه‌ات به کل تغيير مي‌کند و مشخص مي‌شود.» و تاکيد مي‌کند: «شش ماهه آدم را مي‌کشد.»
به نيمکت کنار دکه اغذيه فروشي که مي‌رسيم از هم جدا مي‌شويم و هرکس راه خودش را مي‌رود.

فقط نيم ساعت، با هزار تومان! توي همين پارک‌هاي کنار حاشيه زاينده رود، که مسير بازگشت بسياري از دانش آموزان از مدرسه است به سادگي مي‌توان با ساقيان رنگارنگ انواع مخدرها آشنا شد، مواد خريد و توي همين پارک‌ها کشيد تا بچه‌هاي 14- 15 ساله‌اي که صبح سالم از خانه به مدرسه رفته‌اند، ظهر معتاد به خانه برگردند و اين سوغات تحصيل بدون آموزش مهارت‌هاي اجتماعي براي جامعه است.
سوغاتي نظارت ضعيف متوليان حوزه‌هاي امنيتي بر خرده فروشان و ساقيان مواد مخدر است، سوغاتي وعده‌هاي ايجاد شغل است که در نهايت معتادان را ميان هزينه‌هاي بالاي ترک اعتياد و ارزاني مواد مخدر جديد بلاتکليف مي‌گذارد که آيا ترک کردن به صرفه است يا نه؟

ماجراي مواد مخدر دستمال مرطوب چيست؟

به تازگي يک نوع ماده مخدر بسيار خطرناک وارد بازار شده که به دستمال مرطوب معروف است.

اين ماده مخدر بسيار شبيه دستمال مرطوب است و پس از بوييدن آن به انسان يک حالت مستي مي دهد.

همچنين گفته مي شود يکي از موارد مصرف ديگر آن به اين صورت است که آن را با توتون سيگار مخلوط کرده و مصرف مي کنند.

اين دستمال هاي مرطوب داراي يک نوع ماده مخدر و محرک صنعتي هستند که از راه تماس با پوست وارد بدن فرد مصرف کننده مي شوند.

اين مواد مخدر به دليل ظاهر زيبا و تزئيني، بيشتر جوانان به خصوص دختران را تهديد مي کنند.

همچنين گفته مي شود اين ماده مخدر باعث تحريک قواي جنسي و توهم کاذبي در ميان دختران مي شود.

يکي از انواع دستمال مرطوب ها براي رفع خستگي پوست و جوان سازي توسط فروشنده هاي زن در مترو ، اتوبوس و اماکن عمومي تبليغ و عرضه مي شود.

دستمال هاي مرطوب کننده به نام ” عاليا ” با فعاليت چهره به چهره توسط فروشندگان عرضه مي شوند.

اين دستمال هاي نه تنها باعث جوان سازي پوست نمي شوند بلکه اعتياد به آنها باعث مبتلا شدن به بيماري هاي مختلف مي شود.

اين دستمال هاي مرطوب با ? بار استفاده ، اعتياد ايجاد مي کنند و داراي مواد مخدر ” السي من ” از مشتقات آمفتامين هستند.

1 Comments

  1. محمدی گفت:

    وظیفه خانواده ودولت یه کشور آگاه سازی راجب همه چی واسه دانش آموزا ، بچه که خوب تربیت بشه صدتا ساقی ببینه با مواد رایگان بازم سمتش نمیره من اگه خانوادام سخت گیر نبودن با اوضاع بدی که جامعه داره شاید معتاد میشدم ، والا توهرکوچه ای بری ازهرده خانواده ۳تاشون موادفروشن بعضیاشون رشوه میدن پلیسا هیچوقت دستگیر نمیشن ،پس آموزش وآگاه سازی بچه ها باید اولویت باشه به پسرا ودخترا تومدرسه بجای اون درسای چرت وپرت یه کار یاد بدن تا بعدا بیکار نباشن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *