اگر فرد معتاد به نيکوتين به دلايلی قادر به «حفظ اندوخته نيکوتين» خود نبوده و به هنگام بيداری در ساعت 3 بامداد سيگاری در دسترس نداشته باشد؛ در مورد اينکه با جسم و با رفتار خويش چه خواهد کرد، هيچگونه انتخاب مستقل و سالمی نخواهد داشت.
رفتـار فـرد معتاد بـه نيکـوتين با اطمينان قريب به 100 درصد قابل پيش بينی است؛ تاجايي که محققان آزمايشگاه ها برای اثبات آن حتی حاضرند از جايزه نوبل خود صرف نظر كنند.
فرد معتاد به نيکوتين بواسطه طبيعت و ويژگی اعتياد خويش، وادار و مجبور به خروج از بستر و جست و جوی ته سيگار در زير سيگاری خواهد شد، همچنين با پذيرش خطر سوزاندن خود، مجبور و وادار به قرار دادن شعلة سوزان در نزديکی لب و بينی، روشن کردن سيگار و استنشاق دود به درون ريه های خود می گردد. به علاوه اين محققان قادرند پيش بينی کنند که اگر سيگار يا ته سيگاری موجود نباشد، فرد معتاد به نيکوتين که فاقد هر گونه آزادی در انتخاب ميباشد، توسط اعتياد به نيکوتين که در سطح غريزی و با نيروی غريزی به سوی رفتار های معينی سوق داده می شود، بدون در نظر گرفتن اينکه اين رفتارهای اجباری تا چه اندازه برای او تکراری، خسته کننده و اسباب زحمت است، وادار به پوشيدن لباس، هر چند با شتاب و با بی نظمی و آشفتگی، ترک اتاق يا منزل خود می شود؛ و اگر وی از همسايه يا غريبه يی تقاضای يک نخ سيگار نکند که می کند، بايد به اماکن شبانه روزی برای خريد بستهاي سيگار سر بزند، پوشش خارجی آن را پاره كند (بيشتر مواقع اين کار را پيش از دور شدن از پيش خوان مغازه انجام میدهد)، سيگاری بيرون بکشد و بالاجبار آن را روشن کرده و دود را به درون ريههای خويش فرو برد.
در اغلب موارد، کل اين آداب و تشريفات که با پک زدن به نقطهي اوج خود میرسد، با نفس عميقی که حاکی از تسکين و رضايت است همراه می باشد.
فهرست مطالب
Toggle۱- اجبار Urgency : بيمار معتاد ، ميلی شديد، عود کننده، عمِيق و مقاومت ناپذير (ديدگاه، اولويت، عطش و تمنا، نياز توجيه شده، دليل ظاهراً خوب و شايسته، هوس ناخودآگاه) را به تکرار اين تجربه احساس می کند.
۲- اولويت Primacy : اين ميل شديد از هر ميل و نياز مبرم ديگری قويتر می گردد.
۳- اتوماتيک و خودکار Automaticity: اين ميل شديد ديگر نيازی به محرکهای درونی يا بيرونی ندارد و به طور خودکار و غير ارادی عمل می کند.
۴- مستمر و مزمن Chronicity: زمانيکه مرکز اعتياد در اعماق مغز گسترش می يابد، حالت اعتياد، غير قابل برگشت شده و تبديل به حالتی لاعلاج، مزمن و دائمی يا روزانه برای فرد معتاد می گردد.
به نظر می رسد که محل استقرار اختلال اعتياد در ليمبيــک سيستم مغز (limbic system ) مغـز، و در درون « مغز پستانداران پيشين» می باشد، و همچنين ساقه مغز (brain stem) يا « مغز خزندگان» را در برمیگيرد، و با سماجت و انرژی ناخودآگاه و نيروی غريره فعاليت می کند.
واضح است که اگر به غريزهي اعتياد، فرصت داده شود، سرانجام در مراحل آخر اعتياد مزمن، عملاً بر ساير غرايز مقدم مي گردد و از طريق انديشه و تفكر آگاهانه يا فرآيندهاي ناشي از« مغز پستانداران جديد» يا مخ (cerebrum) قابل کنترل نمیباشد.
آنچه برای ما به عنوان مداخله گران (interventionists)، افراد دخيل در درمان و عاملان تغيير و بهبودی زندگی افراد معتاد و هم ـ وابسته، از اهميت بسيار برخوردار می باشد، درک اين موضوع است که قدرت اعتياد که به شکلی آشکار، عاقبت باعث ناتوانی و عجز کليه افراد معتاد و هم وابسته و بروز مشکلات بی شماری در تمامی جنبه های زندگی آنان می شود، و احساس دردناک غير قابل کنترل بودن را تشديد می نمايد، نه از ناحيه مخ است كه توسط تفکر آگاهانه قابل كنترل باشد و نه از مراکز عاطفی يا حالات احساسی است ؛ بلكه اين قدرت، غريزی است.
درک اين موضوع، از لحاظ درمان و غلبه بر مشکلات در مسير بهبودی، برای مددکاران و افرادحرفهای که با افراد معتاد و هم ـ وابسته سرو کار دارند، از اهميت ويژهای برخوردار است.
اعتياد، به عنوان نتيجهي مستقيم و فزاينده آثار مواد يا فرآيند رفتاری، در اعماق مغز پديد می آيد. در شرايط مشخص و واضح بيوشيميايی و نور و فيزيولوژيک، بخشهايی از خود ساقه مغز و ليمبيک سيستم که قسمتي از « مغز پستانداران پيشين» می باشد، در سطوح سلولی، بافتی و نور و فيزيولوژيک تغيير يافته يا اصلاح شده است.
به نظر می رسد که مواد يا رفتار يا فرآيندی، يک مرکز اعتياد بالقوه در اعماق مرکز ليمبيک ايجاد کرده است.
مشاهده مستقيم رفتارهای افراد معتاد و هم ـ وابسته و نابودی اجتناب ناپذير زندگی آنان، بر ما معلوم می كند که هم اكنون مرکز غريزی اعتياد ، با تمام نيرو و قدرت سرسختانه و سازش ناپذير،« مکار، گيج کننده و مستحکم» غرايز اصلی و عمده يا غريزه بقا، عمل میکند، غرايزی که با امنيت فيزيولوژيک، نياز غريزی به خوراک، آب، دفع کليوی، خواب و زندگی ارتباط دارند.
انکار به اشكال مختلف و تنوع بسيار وجود دارد.« انکار» صريح و روشن در موارديکه شخص دچار مشکل است به صورت جملاتی مثل؛ ” من مشکلی ندارم. من معتاد نيستم“ همانگونه که انتظار می رود، بارزترين و آشکار ترين و ساده ترين فرم انکار است که با آن سرو کار داريم.
فرم مکارتر و پنهانی انکار که کشف و راه يافتن بدان دشوار تر است و فرد معتاد را در راهيابی به قدم اول و کار بر روی آن، دچار مشکل مي کند و مانعی در راه تسليم او براي بهبوديست،
چنين است؛ ” آری، من مشکلی دارم (با نيکوتين، ماده ای ديگر يا يک ارتباط) ولی! مورد من متفاوت است، و به روش خود قادر به کنترل و ادارة آن هستم، از طريق قدرت اراده، خود شناسی و اهداف شايسته. “
اين مرحله از « اعتراف و تمکين» افراد معتاد را از رهايی و خلاصی، تسليم، و رخنه درديواره سخت مکانيزم های دفاعی ego ( خود)، باز میدارد. مکانيزمهايی که به ميزان قابل ملاحظه ای توسط افسانه ها وموهومات فرهنگی و شخصی در زمينه غرور و مفاهيم ضد اجتماعی و خصمانه به نام «استقلال» تقويت و برانگيخته میشوند.
برای کليه افرادی که دچار اعتياد هستند، ضروری است که به منظور دستيابی به بهبودی، از اعتراف و تمکين صِرف («تمکيني» که در زمان پرداختن به مشکل يا شروع درمان و بهبودی ، بالاجبار صورت می گيرد)، قدمی فراتر نهاده به سطوحی پر بارتر و ارزشمندتر که آزادی انتخاب را در بهبودی در شخص احياء می کند وارد گردند، يعنی قدم اول، اعتراف به عجز و عدم قابليت کنترل در زندگی شخص، تسليم شدن و پذيرش (پذيرش مستلزم دوست داشتن يا تائيد نيست و تنها تشخيص و درک واقعيت وضع موجود می باشد).
سه مکانيزم دفاعی ego ( خود ) و سه نوع حمله به سيستم حافظه، در پيدايش سندرم انکار شرکت دارد: دليل تراشی (rationalization)، توجيه (justification)، و فرافکنی (projection)، ياد آوری دوران خوش گذشته (euphoric recall)، فراموشی موقت (blackout) و سرکوب (suppression).
احسـاسـات سـرکـوب شـدهRepressed Feelings
معتادين، نوعاً فاقد مهارت در ايجاد ارتباطات انسانی و دانش شناخت، توضيح و بيان احساسات خود هستند.
آنان از مواد مخدريا روابط براي مخفی ساختن، ارضا ، تعديل و اصلاح، يا منحرف كردن احساسات و هيجانات خود استفاده می کنند.
در بهبودی پيشرفته، افراد معتاد ، تفاوت ميان انديشه و احساس را آموخته و به شناخت،توضيح و بيان احساسات خويش تشويق می گردند.
رفتار اجباری Compelled Behavior
همانگونه که در اعتياد به نيکوتين نشان داده شد و نيز در کليه اشکال و انواع اعتياد عملاً مشاهده می شود، عملکرد افراد معتاد، در زمينه مواد يا فرآيند ها يا روابط، هر چه باشد، به دليل ناتوانی در خودداری از انجام آن رفتار، صورت می پذيرد که در اصطلاحات رفتاری به معنای معتاد بودن است.
هر گونه دليل تراشی، توجيه يا فرافکنی در دنيای انکار افراد معتاد ، قادر به تغيير حقيقت رفتار آنان نمي باشد. عملی که بيماران معتاد انجام می دهند، به اين دليل است که قادر نيستند آن کار را انجام ندهند. از افراد معتاد به نيکوتين گرفته تا افراد هم ـ وابستهاي که با اصرار سعی می کنند در اين حالت (رفتار اجباری) از طريق مديريت و کنترل باقی بمانند ؛ اين رابطه ناکار آمد و مختل رفتاری معتاد گونه، بی اختيار و اجباری است.
چهار عارضه ناشي از اعتياد (هم ـ وابستگي)
۱- اعتماد به نفس پايين: کمبود اعتماد به نفس، هر چند که خود را زير نقاب شجاعت يا خود بزرگ بينی مخفی می دارد ، از نتايج اجتناب ناپذير انکار است. يکي از عوامل اصلی بوجود آورنده سندرم انکار، تعدي و حملات مكرر به غرور است که به علت تخليه پيشرونده فرد معتاد از اعتماد به نفس طبيعي و سالم و احساسات مثبت نسبت به خود ، در نتيجه پرداختن به رفتارهايي بر خلاف منافع و سلامت جسم ، ذهن ، عواطف ، روح و روان و روابط آنها است.
ارضای غرور به اين معنا ست که شخص دائماً در حال قضاوت در مورد خود و ديگران، مقايسه و ارزيابی خود با ديگران از لحاظ ظاهر، مکان يا شرايط است.
در اين بازی ارزيابی ، كه منجر به ورشكستگي نهايي گنجينه هاي اعتماد به نفس سالم و طبيعي كه پيش از آغاز روند اعتياد وجود داشته مي گردد، بيمار معتاد قطعاً 51% از زمان خود را از دست میدهد.
۲- مشكلات فيزيكي( جسمي ): اكثر مشكلات جسمي و فيزيكي به طريقي در ايجاد بيماري اعتياديا اختلالات رنج بار روش زندگی دخيل مي باشند.
اين درگيري يا سببي است يا يك نتيجه يا هر دو ؛ و ممكن است در شرايطي كه ـ در نتيجه عدم اطلاع، انكار يا بي كفايتي ـ به نظر مي رسد هيچ گونه وابستگي بيمارگونه وجود ندارد تشخيص داده يا آشكار گردد. با اين وصف ، با هرگونه دورنماي كل نگرانه ـ باليني، تئوريك، روانشناختي يا حتي فلسفي ـ اين موضوع مبرهن است كه هرشكلي از بيماري اعتياد يا اختلال در روش زندگي چه در مراحل اوليه باشد چه در مراحل پيشرفته ، با مشكلاتي فيزيكي همراه است كه ممكن است به بررسيهاي پزشكي نيازمند باشد يا نباشد. بسياري از اشكال اعتياد، به طور مثال الكليسم به دليل بروز تصادفات به ميزاني بسيار بالا ، مي كشد ، معلول مي كند و آسيب مي رساند.
۳- اختلال در روابط: كاملا واضح و آشكار است كه كليه انواع بيماريهاي اعتياد آور و اختلالات روش زندگي به درجات مختلف و به طور مزمن در بسياري از عرصه هاي زندگي و حيات بيمار معتاد، با مشكلاتي نظير درد ، رنج و بيماري ،غير قابل كنترل بودن و اختلال عمل همراه است ـ در روابط با خود ، ديگران و نيروي برتر جهان هستي ، و اين « مشكلات » در حيطه خانواده ، كار ، اجتماع ، پول و دارايي ، مسائل قانوني و فعاليتهاي تفريحي خود را نشان مي دهد.
۴- زوال معنوي(اراده ، ارزشها ، روح ): ” اعتياد يك بيماري معنوي است. “. جستجوي دائمي و اصلي « براي مشروب مارتيني نيست » ، ( بيل ويلسون يكي از بنيانگذاران AA مي نويسد ” ما در بطري مشروب بدنبال خداوند بوديم. “.) بلكه جستجوي « طبيعي » و « بيولوژيكي » نوع بشر براي يافتن رضايت معنوي در همان ابتدا به واسطه اعتياد از مسير اصلي خود كه جستجو براي كسب رضايت معنوي و امنيت كيهاني، اتحاد و يگانگي محض با سايرين مي باشد، منحرف شده و نتيجه نهايي آن ، ويراني و تخريب كامل فرد و نيات هستي شناختي براي رشد و نيل به تحقق و درك معنوي است.
ثابت شده كه انجمن روحاني الكليهاي گمنام با دستورالعملهاي صريح و روشن جهت ايجاد « بيداري معنوي »، مؤثرترين نمونهي بهبودي طولاني مدت و تأثيرگذار بوده است و بيش از ساير رويكردهاي همراه ، ثابت مي كند كه اعتياد اساسا يك بيماري معنوي است.
آثار اعتياد بر معنويت، غالبا ويران كننده است.