درست در شمالی ترین نقطه تهران نزدیک به پارک جمشیدیه مکانی وجود دارد با دیگر مکان هایی که معتاد ها در آنجا برای ترک اعتیاد جمع می شوند بسیار تفاوت دارد. آنها با آرامش، مشاوره، ورزش و تفریح به زندگی برمی گردند و از چنگال اعتیاد رها می شوند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری برنا، زیر آسمان این شهر آدم ها از نظر طبقاتی با هم تفاوت زیادی دارند، به قدری این فرق وجود دارد که با کمی دقت می توان بسیاری از تفاوت هارا فهمید، حتی معتاد ها هم با مشکلات طبقاتی جامعه دست و پنجه نرم می کنند، هستند افرادی که برای تهیه مواد دست به هرکاری می زنند، برخی به دزدی روی می آورند و عده ای دیگر بچه های خود را می فروشند، شاید اعتیاد آخرین راه حل از نظر این افراد باشد تا از غم های دنیای خود دور باشند، اما درست زیر پوست این شهر هستند افرادی که هیچ نیاز مالی ندارند، در رفاه کامل هستند و توپ آنها را تکان نمی دهد! ماشین 400 میلیون تومانی دارند در بهترین وضعیت زندگی می کنند، غذاهای آنچنانی می خورند و لباس برند های اروپایی می پوشند اما به شدت وابسته به مواد مخدر هستند! خبرگزاری برنا این بار می خواهد چهره ای دیگر از دام کثیف اعتیاد و محلی جالبتر برای ترک آن را به شما معرفی کند.
فهرست مطالب
Toggleدرست در شمالی ترین نقطه تهران نزدیک به پارک جمشیدیه مکانی وجود دارد که با دیگر مکان هایی که معتادها در آنجا برای ترک اعتیاد جمع می شوند بسیار تفاوت دارد، نزدیک پارک جمشیدیه ساختمانی وجود دارد، زنگ را که فشار می دهیم درب بزرگ آهنی مشکی رنگ باز می شود، رو به رویمان فردی با پیراهن نارنجی براق با کروات قرمز و شلوار اتو کرده کرم رنگ می ایستد. خودمان را معرفی می کنیم، با ادبیات خاص محترمانه ما را به داخل راهنمایی می کند وقتی وارد شدیم، راهروی کوتاهی را می بینیم که دیوار هایش با کاغذ دیواری قهوه ای با گل های برجسته ریز تزیین شده اند. درست دست راست راهرو درب بزرگی به چشم می خورد. سر و صدایی توجه ما را جلب می کند، چند نفر داخل سالن مشغول ورزش کردن هستند. سالنی پر از دستگاه های مدرن ورزشی که حتی در بهترین باشگاه های ورزشی شهر آنها را پیدا نمی کنید! آن طرف تر یک میز بیلیارد سبز رنگ بزرگ با توپ هایی که خیلی منظم چیده شده اند دیده می شود، گوشه سالن میز پینگ پنگ وجود که دونفر مشغول بازی هستند و استخری که آنقدر آبش تمیز است می توان از پشت پنجره داخل سالن هم کف آنرا دید! ا طبقات بالا خوابگاه است، اتاق هایی که تخت های دو طبقه دارد با تشک های تمیز آبی رنگ، آنقدر تمیز و مرتب است که دلت نمی آید مرتب بودنش را بهم بزنی، قفسه های کتاب به زیبای هرچه تمام تر در کنار هم چیده شده اند و تلویزیون های بزرگی که به محض ورود به اتاق ها توجه مارا جلب می کند، وسط اتاق ها میز فوتبال دستی وجود دارد همچنین مبل هایی که بسیار مرتب و با سلیقه کناره هم چیده شده اند.اتاق ها مجهز به دوربین مدار بسته هستند ، می توان گفت از خانه بسیاری از ماها مجهز تروبی نقص و تمیز تر است.
اینجا «کمپ بچه پولدار ها» است، مکانی که از یک هتل پنج ستاره مجهز تر و از خانه خود فرد معتاد راحت تراست ، در این مرکز ترک اعتیاد خبری از سخت گیری و ترک به سبک ضرب و شتم نیست، افراد با پای خود به این کمپ می آیند و برای ترک اعتیاد درخواست می دهند.اینجا خبری از گشت زنی یک فرد با شلوار کردی گشاد نیست، افرادی که در این مکان دور هم جمع شدند از فقر یا مشکلات مالی به سمت اعتیاد کشیده نشده اند، از نظر مدرک تحصیلی و جایگاه شغلی نیز در بهترین وضعیت به سر می برند. تنها افرادی در اینجا در حال ترک اعتیاد هستند که از معتاد بودن خسته شده اند و می خواهند از طلسم وابستگی مواد مخدر رها شوند. پرسنل این کمپ بالاترین مدرک تحصیلی را دارند و تنها نکته جالب این کمپ این است که افراد به قدری با ادب با بیماران رفتار می کنند که اصلا باورتان نمی شود اینجا کمپ ترک اعتیاد است! داشتن وعده غذایی مخصوص برای هر فرد با لیست تغذیه شخصی و حضور پزشک عمومی در این کمپ از دیگر نکات جالب این مکان جالب انگیز است.
ثمیر یکی از افرادی است که در کمپ بچه پولدار ها مراحل درمانی خود را سپری می کند، جوانی لاغر اندام با یک پیراهن بلند و شلوار جین گشاد، می گوید سی سالش است، از او از زمان قبل اعتیادش که می پرسم می گوید: «از کسی نمی ترسم حتی پدر و مادرم، دنبال هیجانم بودم و خودم خواستم مصرف مواد را تجربه کنم، در رشته نقشه کشی فارغ التحصیل شدم و خیلی زود به واسطه پدرم رفتم سر کار، رابطه خوبی با پدرم داشتم که با شیطنت های الکی و بیخود خودم را از پدرم دور کردم» از وضعیت مالی پدرش که می پرسم با یک لبخند به حالت تمسخر می گوید: «مشکل من پول نیست به عنوان یک پسرجوان ماشینم زیر پامه ، خانه مجردی دارم و میشه گفت در رفاه کامل هستم من دنبال هیجانم! برای خرید مواد هم من دنبال ساقی نمی رفتم، ساقی به زنگ میزد یا من بهش زنگ می زدم و تنها هزینه اش یک تماس ساده بود،اما چه فایده؟ از یک جایی به بعد احساس پوچی می کردم»
در مورد تصمیمی که گرفت از او پرسید، چرا خواستی ترک کنی؟ به چشمانم نگاه کرد و گفت:«احساس می کردم هیچی کاری به من لذت لازم زندگی را نمیده، همین باعث شد خانواده ام از من دور بشن خودمم سعی کردم فاصله بگیرم از آدم های زندگیم، مواد مخدر باعث شده همه چیز عوض بشه چهره ام رفتارم، دیگه کم کم منزوی شدم» پرسیدم اون هیجانی که صحبتش را می کنی به زندگیت اومد، کمی مکث کرد و گفت: «آره اولش شد، دیگه کم کم تبدیل شد به یک عادت، وابسته شدم بهش و دیگه تو زندگیم یک چیز واجب شده بود، از لذت هایی که می شد باهاش هرکاری کرد، من تو کار موسیقی هم هستم، پیانو و گیتار که با روحیه من سازگار هستند با مصرف آیس (شیشه) بیشتر به من مزه می داد اما بعد از یک مدت این مزه از بین رفت و دیگه حتی مواد مخدر حس خوشی به من منتقل نمی کرد، خسته شدم وبار اول رفتم که ترک کنم اما کمپ قبلی که رفتم احساس می کردم همه با من فرق دارند و به همین دلیل بود از اون کمپ رفتم بعد از مدتی توسط یک آشنا به این کمپ اومدم تا ترک کنم، اینجا همه از جنس من هستند و همین باعث شده ترک کنم و بمونم.وقتی هم که پاک بشم به مغازه هایی که بابام بهم داده می رسم و می خوام برای تفریح به چندتا کشور اروپایی بروم»
وقت هواخوری است و افراد تحت درمان به محوطه رو باز کمپ می روند، در میان نفرات حاضر در حیاط، شخصی توجه مارا جلب می کند، به نظر سن و سالش زیاد است ، نزدیکش می شوم و سعی می کنم چند جمله ای با او صحبت کنم، می گوید اسمش علی اکبر است و 44 سالی می شود که معتاد است، اکثر کشور های اروپایی را گشته و همسر و فرزندش در انگلیس اقامت دارند و اصالتا بچه نیاوران است و در کار چای و فرش دست دارد،به ما می گوید:« اولین بار در زمان محمد رضا شاه مواد مخدر را به من پیشنهاد کردند، خواهر زاده اعلم که وزیر دربار آن زمان بود به من پیشنهاد مصرف مواد را داد که در یکی از مهمانی ها اولین بار مصرف کوکایین را تجربه کردم که آن زمان خیلی جالب بود چون در ایران زیاد نبود، اینطوری شد که گرفتار مواد مخدر شدم وقتی هم که ایشون رفتند خارج از کشور من دیگه دسترسی به مواد مخدر نداشتم باید از دیگر ساقی ها می گرفتم و در واقع بلد نبودم از کجا مواد را تهیه کنم همین شد که به دیگر مواد مخدر روی آووردم و کاملا گرفتار شدم حالا بعد از گذشت 44 سال از اولین مصرف مواد مخدر اومدم که ترک کنم ، چون واقعا دیگه از وجود مواد سمی در بدنم خسته شده بودم، در واقع این کار آخرش خوب نیست و فکر می کنم وقتش بود ترک کنم. همین شد که اومدم کمپ جمشیدیه چون شنیده بودم اینجا جای خوبی برای افرادی مثل ما هست.الان هم حدود 8 ماه است که پاک هستم و اینجارا مثل خانه خودم می دونم.
در یکی از سالن های کمپ افراد مشغول گرفتن مشاوره روانشناسی هستند، نکته جالب این است که خانم دکتر نوری با روحیه عالی در حال مشاوره دادن است و لبخند از روی لب این خانم محو نمی شود، از وی پرسیدم: «وقتی با دقت به این جلسه مشاوره دوستانه نگاه می کنم برایم سوال پیش می آید چرا افرادی که مشکل مالی ندارند و می توانند از تمامی فرصت های زندگی که خیلی ازآنهارا می توان با پول حل کنند به سمت اعتیاد کشیده می شوند؟ او پاسخ سوال من را می دهد و می گوید: «اعتیاد یک سندروم است یعنی مجموعه ای از درد ها که فرقی ندارد شما پولدار باشید یا فقیر، زن باشید یا مرد، مجموعه ای از دلایل و مشکلات دست به دست هم می دهد تا فرد به سمت اعتیاد برود، یک نقطه مشترک که بین افراد معتاد شایع است این است که هیجان طلب هستند و بعد از مدتی کوتاه از این هیجان خسته می شوند، هدف درمانی ما افرادی هستند که به نوعی آسیب دیده از اعتیاد هستند، حال ما بایک گروه خاص از جامعه رو به رو هستیم که از نظر شغلی و وضعیت مالی در وضعیت بسیار خوبی به سر می برند، یکی از مشکلاتی که این افراد و خانواده هایشان دارند این است که به دلیل همین وضعیت خاص دغدغه شناخته شدن را دارند زیرا این افراد هرکدام دارای وضعیت شغلی هستند که بسیاری از مردم آنها می شناسند، باید توجه داشته باشیم که اعتیاد یک بیماری است و نجات یک بیمار در هر وضعیتی در اولویت و در تعهد کاری ما است، متاسفانه در کشور ما گروهی از افراد که به بیماری اعتیاد دچار می شدند هیچ برنامه اصولی برای ترک این افراد خاص نبود، تصور کنید که زندگی بسیار خوبی دارید و در رفاه کامل به سر می برید و به بیماری اعتیاد نیز مبتلا هستید برای ترک هیچ وقت به کمپ هایی که از جنس شما و در طبقه اجتماعی شما نیستند نمی روید و دلیل اصلی آن این است که باید برای ترک شما احساس راحتی کنید و درشرایط ایده آل باشید.
1
وی می افزاید:«در کمپ جمشیدیه این بستر آماده شد تا افرادی که در طبقه ای از جامعه به سر می برند که می توان به آنها گفت «قشر مرفه جامعه» به این مرکز مراجعه کنند و از بیماری اعتیاد رهایی پیدا کنند، مراجعین این کمپ خاص هستند و باید به آنها خدمات خاص ارایه شود، کسانی که در زندگی خود در بهترین وضعیت به سر می برند برای ترک اعتیاد نیز باید مانند زندگی شخصی که داشتند از وضعیت خوبی برخوردار باشند، در واقع بهزیستی باید از این کمپ و امثال این مراکز ترک اعتیاد حمایت کند تا شاهد عملکرد خوب کمپ ها و بازخورد مثبت آن در جامعه باشیم،کمپ هایی که به صورت خصوصی اداره می شوند قطعا از نظر کیفی خیلی بهتر خواهند بود و به نظرم نباید مارا با دیگر کمپ های ترک اعتیاد مقایسه کنند به این دلیل که مراجعین ما متفاوت هستند با مراکز ترک اعتیاد دیگر امیدوارم بهزیستی به ما کمک های لازم را بکند تا بتوانیم عملکرد بهتری داشته باشیم.
سخن پایانی
خیلی وقت است که به این باور رسیدیم که اعتیاد یک بیماری است اما به این نتیجه نرسیدیم که اعتیاد می تواند دامن هر فردی با هر شرایط مالی را در جامعه بگیرد،اعتیاد معضلی دیرینه در کشور ماست که در دهههای قبل با مواد مخدر سنتی مثل تریاک شناخته میشد اما در دهه اخیر با هجوم ناگهانی مخدرهای صنعتی و شیمیایی به بازار اعتیاد، شکل و عوارض اعتیاد هم دستخوش تغییر شده است.اعدام، حبس یا اعزام به شورآباد قم برای ترک اعتیاد از شیوههای دهه شصتی برای مبارزه با معضل اعتیاد بود اما در سالهای اخیر کمپهای ترک اعتیاد جایگزین این شیوهها شده است، کمپ بچه پولدار ها جایی است تا قشر مرفه و تحصیلکرده جامعه به آنجا پناه ببرند فارغ از از هر دیدگاهی که آیا وجود چنین مرکز ترک اعتیاد خوب است یا بد باید به این مسئله پرداخت که چرا چنین مرکزی برای بانوان که در طبقه پولدار جامعه زندگی می کنند وجود ندارد، آیا افرادی که پولدار هستند و خواسته یا ناخواسته به سمت اعتیاد کشیده می شوند حق بازگشت به زندگی را ندارند؟ حال باید دید بهزیستی برای کمک به این کمپ ها چه کمکی به این مراکز خصوصی خواهد کرد.